کریم خان زند هر روز صبح علی الطلوع تا شامگاه برای دادخواهی ستمدیدگان، رفع ستم و احقاق حقوق مردم در ارک شاهی می نشست و به امور مردم رسیدگی می کرد. یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی پیش آمد و همین که چشمش به کریم خان افتاد، شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت، او طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.



مدرسه راهنمایی روح الله دشت مرغاب

عاقبت چاپلوسی در زندان کریم خان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


مطالب اینترنتی allnews Jimmy's info مطالب اینترنتی Ira's game فارسروید جدیدترین مرجع خبری ایران و جهان Ž همه چیز در مورد تکنولوژی تا دیر نشده خرید کن